حدیث فرشته من

این روز های تو

این روزها خیلی تند دارن میگذرن. بر عکس که همیشه برایم روزها کند میگذشت. احساس میکنم تند تند داری بزرگ میشوی. می دانم دلم برای لحظات کوچولوییهات تنگ می شود اما چه میشه کرد. اکنون که بازیت قایم شدن زیر چادر من هست وقتی نماز می خوانم. آب که میبینی تمام دنیای کودکانت غرق شادی میشود. بیرون که میرویم دنبال میو میگردی. برمی گردیم گریه ات براه هست. دلم برای این روز ها تنگ می شود..... ...
13 تير 1391

مهمونی فرشته ها

دیروز مامان مبین همه ما رو دعوت کرد و منو تو برای اولین بار یک مسافت طولانی رو تنها رفتیم و برگشتیم و شما خیلی دختر خوبی بودی. اونجا هو خانم بودی و بد قلقی نکردی عزیزم دست خاله درد نکنه خیلی ما رو شرمنده کرد عکس های مهمونی رو برات می ذارم تا ببینی چقدر شیطونی کردی     اول ميزبان كوچولو كه هر چي داشت با بچه ها به اشتراك گذاشته بود شما و مهدی و ایلیا کلا همه این جغجغه زرده رو می خواستن که شما مثل اینکه موفق تر بودی نمایی از خونه مبین که چقدر بهم ریختیمش حدیث و سبد اسباب بازی ها    سر این جغجغه زرده که یهو تو هوا چرخید افتاد دست دخترم. حالا خاله هاش میگن نمیدونم میتونه گلیمش که ...
12 تير 1391
1